یک نفر دلش شکسته بود
تو ی ایستگاه استجابت دعا
منتظر نشسته بود
منتظر ولی دعای اودیر کرده بود
او خبر نداشت که دعای کوچکش
توی چهار راه اسمان
پشت یک چراغ قرمز شلوغ ... او نشست و باز هم نشست
روز ها یکی یکی
از کنار او گذشت روی هیچ چیز و هیچ جا
از دعای او اثر نبود هیچ کس
از مسیر رفت و امد دعای او
با خبر نبود با خودش فکر کرد
پس دعای من کجاست ؟
او چرا نمی رسد ؟
شاید این دعا
راه را اشتباه رفته است !
پس بلند شد
رفت تا به ان دعا
راه را نشان دهد
رفت تا که پیش از امدن برای او
دست دوستی تکان دهد
رفت پس چراغ چار راه اسمان سبز شد
رفت و با صدای رفتنش
کوچه های خاکی زمین
جاده های کهکشان
سبز شد او از این طرف دعا از ان طرف
در میان راه
باهم ان دو رو به رو شدند
دست توی دست هم گذاشتند
از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند
وای که چقدر حرف داشتند برف ه
کم کم اب می شود
شب
ذره ذره افتاب می شود
و دعای هر کسی
رفته رفته توی راه
مستجاب می شود
میخوام از کســی بگم که اینـــروزهــــــا خیلی غریبهـــ
میگن شـــآید این جمعهـــ بیــــــاید...شــاید
ولیــــــــــ من میگم اگه آدم شیـــم سه شنبه هم می آیـــــــد!
میگــن منتظرشنـــ...دوسش دارنـــ...از تهـــ دل آیـــــــــا؟یا چون شناسنامه ای مسلمونیم؟
پس چرا یاریش نمیکنید فقط ادای دوست داشتنو درمیارید؟
تاوقتیـــــــــــــــ که:
تا وقتی خـیــآبونهـــــــــا پراز عروسکـــ های خوش آب ورنگ ولی یه بار مصرفهـــ
تا وقتی زنای شوهر داری هستند که یواشکی بادوستـ پسراشون قرار میذارنـ
تاوقتی مردای زن وبچه داری هستند که باج میدن تا گند رابطه هاشون درنیاد
تا وقتی دخترایی هستندکه میدونن آخر دوستی چی انتظار شونو میکشه ولی بازم...
(مثال اینان مثل جوجه تیغی هایی ست که هرسال به طور غریزی
میرن تو اتوبان و زیر ماشین له میشن چون عقل ندارن)
تو که داری بفهم خودتو بازیچه دستها نکن روح خدا درتو دمیده شده
چطور میتونی این روح رو به گناه دستمالی کنی؟
تاوقتی پسرایی هستن که مدتها به بهونه ازدواج به دنبال شهوتــ چندین نفررو فریب میدنـ
تا وقتــــی اینـــــ ها تو جامعـــه ما که مثلا جامعه اسلامی هست وجودداره
امام زمان ما تنهاست آیــا کسی هست که اورا یاری کند؟
حالا فهمیدی چرا غریبهـــ امام زمانـ؟؟؟
حتی از امام حسین هم غریبتـــره میدونی آیـا؟
بدونـــ کهـــ امام زمانـــ گم نشده این ماییم که اونو گم کردیم
"یـــــآ فـــارِسَ الْحِجـــــــآز اَدْرِکْنـــــــی"
قضاوتــــــــــ تنها
سه نقطه سرخط...
مصاحبه با خدا
خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟
پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟
من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟
خدا جواب داد:
-
اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ
شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.
-
اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس
پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز
یابند.
-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را
فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می
کنند.
- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت...
سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد:
-
اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق
بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند
خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.
- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.
- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
-
اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن
است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.
- یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.
-
اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست
دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان
دهند.
- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.
با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم... "همیشه"
سخت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند.
.:: دکتر علی شریعتی ::.
پناهگاه ابدی من
اگر تنها ترین تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین همه نداشتن هاست
نفرین ها و افرین ها بی ثمر است اگر تمامی خلق ها گرگ شوند و از اسمان
هول و کینه بر سرم بارد تو تنها مهربان و جاوید و اسیب پذیر من هستی
ای پناهگاه ابدی !!
تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی...
آی کبوتر ها ، دلتنگم ... راز پرواز و سبک پریدنـ تان را به من نیز یاد می دهید ؟! آی کبوترها ...
گفتم: خستهام.
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53) ::.
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره.
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الل
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: دلم گرفته.
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله.
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه،
امن و آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون
میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11) ::.
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم.
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/186) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم.
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی.
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/104) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم.
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/2-3) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/53) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم
میکنه؛ عاشق میشم! ... توبه میکنم: یا غافر الذنب، اغفر ذنوبی جمیعا
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو
الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین
رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست
که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریکیها
به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/42-43) ::..
خدا وبنده
بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
خدایا خسته ام نمی توانم .
بنده ی من دو رکعت نماز بخوان و یک رکعت نماز وتر بخوان .
خدایا برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم .
بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان .
خدایا سه رکعت زیاد است .
بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان .
خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگری بذار.
بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله .
خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد.
بنده ی من همانگونه که دراز شده ای تیمم کن و بگو یا الله.
خدایا هوا سرد است نمی توانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم .
بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم .
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.
خدا می گوید ملائکه ی من ببینید من انقدر ساده گرفتم اما او خوابیده است
.چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با
من حرف نزده .
ملائکه می گویند دو بار او را بیدار کردیم اما باز خوابید .
خدا می گوید ملائکه ی من در گوشش بگویید :پروردگارت منتظر توست .
پروردگارا باز هم بیدار نمی شود دارنداذان صبح را می گویند.
هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شودخورشید از مشرق سر بر می آورد.
ملائکه می گویند خداوند نمی خواهی با بنده ات قهر کنی؟؟؟
خداوند می فرماید:او کسی را جز من ندارد شاید توبه کرد.
چشمانت می گوید هنوز خدا ما را دوست دارد با تمام بدیها و بد قولیهایمان هنوز دوستمان دارد که لذت دیدن این زیبائی را به ما داده!!