از کتاب های درسی آن سالها یادم است که امام امیدش به ما دبستانی ها بود...
....
آقا اجازه.....!!!!
حالا بزرگ شده ام.....از امیدتان راضی هستید...؟؟؟!!!
درد باید در دل بماند… اگر جلوی چشمان را بگیرد، زبان را یاغی می کند. ما انسانها، زمانی کمر خم میکنیم که باری را که به ما مربوط نیست، بر دوش خود می گذاریم. گوربان راست می گوید، این «پسرک» قبل از آنکه پدر داشته باشد، خدا داشته است… بار خدا را بر دوش خود نگیر!
یادم میاد بچه که بودم بعضی وقت ها با خواهرم
یواشکی بابام رو نگاه می کردیم...
ساعت ها با دست مشغول جمع کردن آشغال های ریزی بود
که روی فرش ریخته شده بود...
من و خواهرم حسابی به این کارش می خندیدیم !
چون می گفتیم چه کاریه ؟! ما که هم جارو داریم هم جارو برقی !!!
چند روز پیش که حسابی داشتم با خودم
فکر میکردم که چه جوری مشکلاتم رو حل کنم
یهو به خودم اومد دیدم که
شخصیت من چیزیه که من هستم
اما برخورد من بستگی داره به اینکه تـــو کی باشی