سیوهفت درجه بالای تنهائی مطلق ...
خاطره یعنی تکهتکه ، هر تکهای از دل ما آدمها ، جایی از خیابانها و کوچهها افتاده .
زیر پای عابرانی که هر روز از روی حسرتهای هم رد میشوند ...
رسیدهام،
اما
مثل سیبی بهوقتِ افتادن!
خدایی که ما آدم ها ساختیم با خدای بالای سرمان....یک خدا....فاصله دارد
خـــــدایا
میـــوه ی کــــدام درخـتـتــــــ را گــــاز بــــزنم
کـــه از زمیـــن رانــده شـــوم؟
همه چی داشت خوب پیش میرفت
تا اینکه...
بزرگ شدیم
این روزها انسان قیمت همه چیز را میداند ، ولی ارزش هیچ چیز را نمیداند .