اشک های تلخی که بر گورها می چکند
حرف های شیرینی هستند
که روزگاری باید بر زبان می آمدند
چقدر دوست داشتنی هستند
آدمهایی که شبیه حرفهایشان هستند...
خدای حرفهای تو مرا در آغوش می کشد
خدای رفتارهایت فراری ام می دهد…
هیچ وقت کسی رو که در حاشــیه زندگیش هستیدر اولــویت زندگی قرار نده . . .
کمی تنهایی این روزها ،
روزهایی که ،
یک کاغذ هم میتواند همدم باشد ،
دوای همه ی درد های عالم است انگار !
هر چقدر ...
عینکم را تمیزتر میکنم ...
دنیا ...
کثیف تر میشود ...
از مرگ نمی ترسم
من فقط نگرانم
که در شلوغی آن دنیا
مادرم را پیدا نکنم ...
خسته اونی نیست که خوابیده
خسته اونیه که نمی تونه بخوابه
جبران آنچه به سبب خاموش ماندنت به دست نیاورده ای
آسان تر است از به دست آوردن آنچه به گفتن از دست داده ای
آدم بد را هرطور که هست تحمل می کنم
کاسه صبرم از آدم هایی لبریز است که با ادعای خوب بودن بدی می کنند
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
کرکس ها شاعر می شوند وقتی پلنگ ، روی پوست آهو به بچه هایش نقاشی یاد می دهد !
دور گردنش شال پیچیدند، و سرش کلاه گذاشتند و رفتند … کسی نفهمید همین محبت ها آدم برفی را آب کرد
اگر زن عفت داشته باشد به دنیا می ارزد وگرنه به خاک هم نمی ارزد.
ساکت نشستهای وطن من سخن بگو چیزی نمانده حرف برایت در آورند