از من قول گرفت که بروم پیش دکتر! گفت نگرانم... گفتم باشد. توی راه برگشتم داشتم به این فکر می کردم که کدام قرص و نسخه می خواهد از پس این همه سال خرابی برآید. از پس این همه گذشته که نه پایش را از زندگیم بیرون می کشد و نه می آید درست می نشیند که سنگهامان را با هم وابکنیم.